در گذر زمان، هر یک از اقسام این بیگانگی ها شکل و شمایل متفاوتی به خود گرفته و زندگی فردی، حرفه ای و اجتماعی فرد را تحت اثر مخرب خود قرار میدهد.
وقتی به جامعه ی کنونی خودمان، با عنایت به چند دهه مشکلات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی که ما ایرانیان اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم تجربه کرده ایم، نظر می افکنیم؛ هر یک از اقسام این بیگانگی ها را به درصد بالایی در جامعه ی ایرانی شاهد هستیم.
یک) بیگانگی از محصول که سبب شده است ایرانی شهوت عجیبی برای خریدن و انبار کردن داشته باشد.
دو) بیگانگی از تولید که سبب شده است ایرانی بجای تولید به سمت دلالی سوق پیدا کرده و راه ساده ترِ سود فردی را به راه دشوارتر اما سازنده تر سود جمعی ارجح بداند.
سه) بیگانگی از خود که سبب ساز بحران معنا و پوچی زندگی ایرانی (بویژه جوان ایرانی) شده و او پذیرفته شدن در جمع بیمار را به “خود-بودن” ترجیح دهد.
و نهایتا چهار) بیگانگی از دیگری که ایرانی را به سمت بی تفاوتی نسبت به مصائب همنوع خود سوق داده است که محض مثال نگاهی گذرا به کامنت ایرانیان ذیل پُست های شبکه های اجتماعی به نیکی موید این مطلب است.
*نتیجه گیری: ایرانی سردرگم و راه برون رفت، اهتمام به تمرین عقل و تجربه است.
۳۱۱۳۱۱