بخشی از این دوستان که رسما کاسبند. یعنی در پوشش عدالتخواهی به قول امروزی ها عدالتخوارند. شعار عدالتخواهی می دهند و برای گرفتن یک برنامه تلویزیونی رقبایشان را تکه پاره می کنند و به نام عدالت، جشنواره و همایش و رزمایش برگزار می کنند و خلاصه آن که دست در کیسه بیت المال کرده اند و خوب می برند و می چرند و می چاپند. مرا با این حرمله ها از ابتدا کاری نبوده و نیست. در این سال ها هم تا توانسته ام به قدر وسع خویش از خجالتشان در آمده ام. منظورم از عدالتخواهان آن اندک بچه های شریف و با اخلاصی اند که هنوز هم گمان می کنند العدل اساس الملک صرفا یک شعار نیست که آن را با خط نستعلیق بر دیوار بسیاری از نهادهای رسمی و غیر رسمی این مملکت نقش زده اند، بلکه باور مسئولان است. منظورم بچه هایی است که این شب ها با برچیده شدن بنری که سازمان اوج علیه بنگاه داری بانک ها دور میدان ولی عصر نصب کرده بود، خواب بر چشمانشان حرام شده و جدی جدی فکر می کنند اگر آن بنر برگردد سرِ جایش، فتح الفتوحی صورت گرفته است.
شاید آن بنر برگردد. شاید حتی چند روز بیش تر از دیگر بنرها دور میدان ولی عصر خودنمایی کند اما دوستان ساده دل من خاطرشان جمع باشد عدالتخواهی شان از نقش روی دیوار فراتر نخواهد رفت و کماکان در بر همان پاشنه ای خواهد چرخید که پیش از این می چرخیده است.
در تمامی این سال ها تنها چیزی که حقیقتا خط قرمز محسوب می شده همین باندهای قدرت و ثروت بوده وگرنه بقیه چیزهایی که ما آن را مقدس می نامیم و گاه به بهانه توهین به آن پای بچه های مردم را به دادگاه و نهادهای امنیتی باز می کنیم شوخی است. یک جور سرگرمی است. ادای دموکراسی است.رسما سرِ کاری است. همان بازی قدیمی به آهو می گویند بدو و به تازی می گویند بگیر است. و اگر جز این است بر و بچه های عدالتخواه یک مورد به من نشان بدهند که پیگیر موضوعی شده اند و به سرانجامی رسیده است. و تازه من به همان چیزهایی که این عزیزان رو کرده اند مشکوکم. به آبشخورش. به این که از کجا به دست این ها رسیده. و به چه منظوری منتشر شده. و این وسط چه کسی منتفع شده و …الخ.
این را بارها گفته ام. تریبون های رسمی را ببینید. همیشه آماده اند برای دامن زدن به دوقطبی های موجود در کشور. همیشه برای راه انداختن مسائل بی اهمیت و ظاهری در صف مقدم قرار دارند اما حتی یک بار هم نشده معترض بنگاه داری بانک ها شوند. یک بار هم نشده به موضوع آفات آقازادگی به معنای جدی اش و نه معنای مبتذل و پیش پا افتاده اش معترض شوند. یک بار هم نشده درباره شایسته سالاری، جدی وارد میدان شوند. یک بار هم نشده از حقوق عامه مردم دفاع کنند. چرا؟ چون دعوایشان با یکدیگر صوری است. شوخی است. بر سر منافع است. هیچ کدامشان حاضر نیستند با باندهای ثروت و قدرت خودشان را دربیندازند.
همیشه به دوستانم می گویم برای فهم وضعیت کنونی ما،فیلم ها و سریال هایی را ببینید که در آمریکای لاتین می گذرد. در آن جا هم مدام افشاگری صورت می گیرد. مدام پته فساد مسئولی را روی آب می اندازند. مدام باندهای قدرت و ثروت را رسوا می کنند. گاهی این افشاگری ها و جسارت ها را روزنامه نگاران و عدالتخواهانی انجام می دهند که هدفی جز خدمت به خدا و خلق خدا در سر ندارند اما نتیجه همیشه یکسان است: آن ها دارند باغچه دیگران را بیل می زنند.
حالا این حرف ها به چه معناست؟ به این معنا که بی خیال شویم و در مقابل ایلغار این قوم بی اصل و نسب خاموشی پیشه کنیم؟ یا این که خودمان را بزنیم به خریت و در کارناوال ابتذال فراگیر این روزها شریک شویم و در زمره حافظان وضع موجود درآییم؟ حاشا و کلا. که اگر چنین اعتقادی داشتم که همین چند کلمه را هم نباید می نوشتم. منظور این که خودمان را سرِ کار نگذاریم. حواسمان باشد به اسم عدالتخواهی از گرده هایمان بالا نروند. حواسمان را پرت بازی های روزمره سیاسی نکنیم. دعوا جدی تر از این حرف هاست. آن هایی که دارند می زنند و می برند و می خورند خیلی زرنگ تر از این حرف هایی هستند که ما فکر می کنیم. گاهی ممکن است همان ها مارا هُل بدهند توی بازی افشا کن و رسوا کن و بعد خودشان وسط آن هیاهوها شتر را با بارش ببرند و کسی ملتفت نشود. در روزگار ما همه چیز پیچیده شده. حتی دزدی و مال مردم خوری. برای فهم این که چه کسی دارد غارتمان می کند و چگونه،باید خیلی زیرک تر از این حرف ها بود. خیلی.سوءتفاهم نشود. این حرف ها را بیشتر خطاب به خودم می گویم.
۵۷۵۷