فروزان آصف نخعی: حوزه دموکراسی و توسعه حوزه های جدی هستند که بهنام ذوقی رودسری در آن پژوهش می کند. او متون مختلفی را در این حوزه ها به زبان فارسی ترجمه کرده است که از جمله آن ها می توان به کتاب «خشونت و نظامهای اجتماعی»، «احترام؛ تکوین منش در جهان نابرابری ها»، «جمهوری؛ شکاف دموکراسی در عصر شبکه های اجتماعی» اشاره کرد. او همچنین مقالاتی نیز در مجلات علمی داخلی و خارجی در این حوزه ها منتشر کرده است که از جمله آن ها می توان به مقاله «تعمیق دموکراسی از طریق یادگیری های در سطح اجتماعات محلی: از آموزش تا توانمندسازی» اشاره کرد که اخیرا در مجله علمی «سیاستگذاری و عمل: مروری بر آموزش توسعه» وابسته به مرکز مطالعات آموزش در بلفست منتشر شده است. اما آنچه از نظر شما مخاطبان گرامی می گذرد، گفت وگویی است با وی در باره کتاب «خشونت و نظام اجتماعی» اثر داگلاس نورث، جان جوزف والیس، بری واینگاست، که ترجمه اش کرده است. این گفت و گو حاکی از آن است که تصویر دموکراسی خواهی کمی پیچیده تر است «و نمی توان آن را با سنجه های ساده تری مثل تعداد تشکل های دانشجویی فعال، رسوایی های جناحی در مبارزه موردی با فساد یا تعداد اعتراضات خیابانی سنجید.» از نظر او «نظریه نورث توضیح می دهد تغییر در ساختار تولید و توزیع رانت موجب تغییر توافقات بین قدرتمندان برای کنترل خشونت می شود و به تبع آن نهادهای اقتصادی و سیاسی تغییر می کنند و اغلب انقلاب ها نمی توانند به این فرآیند کمکی کنند چون هیچ انقلابی چینش صنایع، تکنولوژی مورد استفاده، رابطه بین صنایع و نظام مالی و غیره را نمی تواند تغییر دهد. اگر حس می کنیم تغییر مشکل شده است و به اصطلاح عامیانه برخی می گویند این حکومت اصلاح شدنی است، یعنی ما برخی پیچ های این مسیر را به خطا رفته ایم.» این گفت و گو از نظرتان می گذرد:
از مهمترین نظریه های توسعه
ضرورت ترجمه کتاب های نورث به زبان فارسی و اهمیت مطالعه این آثار برای خواننده ایرانی چیست؟
این آثار به برخی از پرتکرارترین پرسش ها در بحث های عام علوم انسانی در ایران می پردازند. برخی از مهمترین سوالاتی که ما امروزه از اصحاب علوم انسانی می پرسیم، بدین صورت هستند: چرا با وجود فرصت ها و منابع پرشمار، جامعه هنوز نتوانسته رشد پایدار، تولید و توزیع ثروت و ریشه کنی فقر را تضمین کند؟ چرا با وجود بیش از یک قرن تلاش برای برقراری جمهوریت و مشروطه کردن قدرت، هنوز دستاوردهای پایداری نداشته ایم و بخش مهمی از جامعه ایران از مشارکت در فضای سیاسی محروم مانده اند؟
چرا با وجود برخی توفیقات مقطعی، اقتصاد ایران نتوانسته است صنایع رقابتی باکیفیت بسازد؟ شاید موجب تعجب خوانندگان باشد اما داگلاس نورث و همکارانش پاسخ به تمامی این سوال ها را به هم وابسته می دانند. نورث ادعا می کند که برای یافتن پاسخ ها، با ذره بین یک اقتصاددان تمامی تاریخ مکتوب بشر را مروری دوباره کرده است و آنچه در سه دهه اخیر می یابد، یکی از مهمترین نظریات در مورد توسعه و ساخت دموکراسی در کشورهای در حال توسعه بوده است.
سه دسته پاسخ برای دست یابی به توسعه یافتگی و دمکراسی
آن طور که در عنوان کتاب نیز منعکس شده است، نورث کنترل خشونت را یکی از عوامل اصلی توسعه می داند. چرا پایه نظریه نورث روی خشونت بنا نهاده شده است؟
بیایید سوالات بالا را از اهل علوم انسانی انجام بدهیم. پاسخ های رایج به اینها کدامند؟ بسته به وابستگی های جناحی و دلبستگی ها و عواطف فردی، چند دسته جواب مشخص به این موارد داریم. یک دسته از این افراد توضیح می دهند که علت العلل همه مشکلات مسدود بودن تحولات در نظام سیاسی است. بنابراین، بهترین استراتژی این است که از طریق انتخابات عادلانه و آزاد، قوه قضاییه مستقل و پاسخگویی نظامیان به منتخبین مردم، رقابت سیاسی باز تضمین شود.
بدین طریق، مردم می توانند با نظارت و کنترل تصمیمات سیاسی، کشور را به سوی بهترین مسیر برای تولید و توزیع عادلانه ثروت و مبارزه با فساد، فقر و نابرابری هدایت کنند. دسته دوم کسانی هستند که شکستن انحصارهای اقتصادی و باز کردن فضای اقتصادی را کلید توسعه کشور میدانند. این افراد اولویت اول را محدود کردن مداخلات دولت در اقتصاد، ایجاد رقابت اقتصادی و بازارهای آزاد می دانند و توضیح می دهند یک نظام اقتصادی باز و آزاد می تواند زمینه را برای دولت پاسخ گو و دموکراسی فراهم کند.
اما این توصیه ها در نهایت همه روی کاغذ باقی می مانند. دلیل آن را هم همه می دانند: افراد قدرتمندی وجود دارند که از این تغییرات جلوگیری می کنند. وقتی به اینجای کار می رسیم، وضع مان شبیه آن شوخی است که فردی سطلی ماست را در دریا میریخت تا دوغ درست کند. به او میگویند که این کار شدنی نیست. او به وسعت دریا نگاه میکند و میگوید، اما اگر بشود، چه میشود. خب، بله، آرزوی توسعه دموکراتیک با دولتی پاسخگو و آزادی اقتصادی بسیار زیباست. اما وقتی راهی عملی برای پیادهسازی این آرمانها نداشته باشیم، آرمانهایمان معادل همان سطل ماستی خواهند بود که بیملاحظه به دریا میریزیمش.
در همین نقطه است که نورث به بحث ما وارد می شود. نورث توضیح می دهد یک متغیر مهم در محاسبات ما دیده نشده و این متغیر عامل تعیین کننده در ساخت نهادهای سیاسی باز و رقابتی و نیز بازارهای آزاد اقتصادی است. او این عامل را شیوه کنترل خشونت در جامعه می داند. به بیان ساده تر، تغییر در نوع کنترل خشونت در جامعه علت است و شکل گیری دموکراسی و بازار آزاد معلول. علت شکست پروژه های دموکراسی سازی و بازارسازی در افغانستان و عراق و شکست انقلاب های بهارهای عربی را (که چیزی چندان مطلوب تر از نظام قبلی را بازتولید نکردند) نیز می توان در همین چارچوب بررسی کرد.
اینها تلاش هایی برای رسیدگی به سردرد بودند و نه راهی برای تخفیف تب که علت اصلی بود. وضعیت انواع پروژه های تغییر در ایران هم چون تلاش ها برای تقویت عناصر نمایندگی و جمهوریت نظام، تلاش ها برای خصوصی سازی، پروژه های تولید اشتغال یا حمایت از صنایع و غیره را نیز در این تصویر بزرگتر می توان تحلیل کرد. نورث به ما توضیح می دهد این که افرادی قدرتمند هر چه رشته شده را پنبه می کنند، مختص به ایران نیست و این موضوع جزئیات ساده از مسیر توسعه نیست. بلکه قدرت اعمال خشونت این افراد، مسئله اصلی توسعه و دموکراسی است که او آن را مسئله کنترل خشونت در جامعه مینامد.
تغییر حکومت ها و انقلاب ها نمی توانند مسیر توسعه کشور ها را رقم بزنند
با این حساب باید گفت که این نظریه منتقد مسیر سنتی دموکراسی خواهی است و به دنبال ارائه راهی جایگزین است. یکی از محورهای اصلی بحث کتاب در مورد ساخت دولتی به سوی توسعه و کنترل مناسب خشونت، عامل رانت است. در کتاب چه راه حلی برای این موضوع اندیشیده شده است؟
در تمام طول تاریخ در هر جامعه ای افرادی وجود دارند که با دسترسی به منابع اقتصادی، سیاسی، نظامی، بسیج مردمی یا غیره جزو قدرتمندان محسوب می شوند. این افراد ممکن است وارد تعادلی با هم شوند که حوزه عمل و تصمیم گیری یکدیگر را بپذیرند و قبول کنند که رقبایشان از بخشی از جامعه سود اقتصادی کسب کنند. در این حالت جامعه ثبات و با نرخ اندکی رشد اقتصادی خواهد داشت. اما این افراد قدرتمند ممکن است به سهم خود قانع نباشند و به منازعه با هم بپردازند. در این صورت جامعه دچار هرج و مرج و رشد اقتصادی متوقف می شود. شیوه حل و فصل این منازعات مربوط به کسب رانت حاصل از قدرت همان تکنولوژی کنترل خشونت در جامعه است.
پس در این مدل، نوع کنترل خشونت به نوع تقسیم رانت ها بین قدرتمندان وابسته است. از سوی دیگر همین شیوه تقسیم قدرت و رانت بین قدرتمندان است که نوع نظام سیاسی و اقتصادی را نیز تعیین می کند. بنابر این نگاه، بسیاری از استراتژی های دموکراسی خواهی اثری عکس بر تکنولوژی کنترل خشونت در جامعه و روابط بین قدرتمندان می گذارند و فضا را بسته تر می کنند. حتی تغییر حکومت ها و انقلاب ها هم نمی توانند تغییر چندانی در مسیر توسعه کشورها ایجاد کنند، زیرا آنها هم صرفا ثبات و نظم موجود بین قدرتمندان حاکم را بر هم می زنند اما در نهایت در همان چارچوب کنترل خشونت تنها می توانند همان نظم قبلی را بازتولید کنند.
نورث یک گام هم فراتر می گذارد و توضیح می دهد در مواردی هم که در ظاهر می بینیم انقلابی به استقرار یک حکومت دموکراتیک یا توسعه گرا منتهی شده، باز هم مسیر علّیت را وارونه رفته ایم و باید به دنبال منشا تحول و قدم اول تغییر در نوع تولید و تقسیم رانت در جامعه برویم.
نظریه نورث نافی جنبش های اجتماعی نیست
آیا تعبیر برخی صحیح است که با نگاه نورث، کنشگری مدنی توده ها و جنبش های اجتماعی به کلی نفی می شود؟
این تحلیل بدین معنا نیست که کنشگری در کف جامعه نفی می شود، بلکه بدین معناست که باید ببینیم هر کنش و اقدامی چه تاثیری بر نهادهای بازتولیدکننده وضع موجود و به ویژه تشدید و یا کاهش می گذارد. به عبارت دیگر آیا اقدام اعتراضی ما منتهی به فضای بسته تر یا بازتر می شود.
چرا مبارزه با انحصار طلبی سیاسی در کشورهای در حال توسعه به خشونت منتهی می شود
از همینجاست که مسئله رانت مولد مطرح می شود، دقیقا منظور از رانت مولد در نظریه نورث چیست؟
بازیگران قدرتمند در جامعه دو نوع بازی دارند. بازی اول انحصار است. آن ها اول تلاش می کنند فضای سیاسی را بسته نگه دارند تا کسی مزاحم کسب رانت شان نشود و دوم امکان ورود به عرصه اقتصادی را نیز محدود نگه می دارند تا کسی نتواند با نوآوری، سودهای اقتصادی آن ها را محدود یا حذف کند. اما بازی دوم، بازی رقابت باز است. در چنین ساختاری، هر کدام از قدرتمندان تلاش میکنند با شایسته سالاری در مجموعه های سیاسی و اقتصادی تحت کنترل خود، سود بیشتری کسب کند. این استراتژی به سمت توسعه و افزایش رفاه کل جامعه است.
نورث توضیح می دهد عموم تلاش ها برای مبارزه با فساد و انحصارطلبی سیاسی در کشورهای در حال توسعه صرفا به افزایش تنش و خشونت در جامعه منتهی می شوند زیرا این دینامیزم را در نظر نمی گیرند. او توضیح می دهد با شناخت این دینامیزم و طراحی کنشگری مناسب، می توانیم قدرتمندان حاکم را به سوی بازی دوم هدایت کنیم. به عبارت دیگر، بسیاری از روش های مرسوم در مبارزه با فساد و اقتدارگرایی صرفا همان بازی انحصار را بازتولید می کنند اما ما می توانیم مسیر کسب سود این قدرتمندان را جوری طراحی کنیم که آن ها انگیزه یابند که قانون بازی را به قانون ورود آزاد بخش های هرچه بیشتری از مردم به عرصه رقابت آزاد سیاسی و اقتصادی تغییر دهند.
یکی از نکات مهم از یافته های تاریخی داگلاس نورث همین است که نهادهای حامی توسعه، دموکراسی و اقتصاد آزاد با انگیزه های قدرتمندان حاکم در تضاد نیستند و گذارهای موفق عملا با سودجویی این افراد همسو هستند. شواهد این کتاب احتمالا به مزاق کسانی که دموکراسی خواهی را در قالب مبارزه و مقابله با قدرت حاکم ترسیم می کنند، خوش نخواهد آمد. حتما شما هم این بحث را این روزها شنیده اید که آیا حکومت قابل اصلاح هست یا رفتار حاکمان نشان داده است که این حکومت اصلاحشدنی نیست (پس لابد باید انقلاب کرد).
نظریه نورث توضیح می دهد تغییر در ساختار تولید و توزیع رانت موجب تغییر توافقات بین قدرتمندان برای کنترل خشونت می شود و به تبع آن نهادهای اقتصادی و سیاسی تغییر می کنند و اغلب انقلاب ها نمی توانند به این فرآیند کمکی کنند چون هیچ انقلابی چینش صنایع، تکنولوژی مورد استفاده، رابطه بین صنایع و نظام مالی و غیره را نمی تواند تغییر دهد. اگر حس می کنیم تغییر مشکل شده است و به اصطلاح عامیانه برخی می گویند این حکومت اصلاح شدنی است، یعنی ما برخی پیچ های این مسیر را به خطا رفته ایم.
ابزارهای تحلیلی که داگلاس نورث و اقتصاد نونهادگرا به ما می دهند، کمک می کنند این مسیر را اصلاح کنیم و فضای تغییر بزرگ تر و امکانات بیشتر برای اصلاح مسالمت آمیز فراهم کنیم. اگر بخواهیم با این لنز نگاه کنیم، دوباره با خود مرور می کنیم آیا تظاهرات و مطالبه ایرانیان خارج کشور برای تنگتر شدن دایره تحریم ها علیه کشور به تحول به سوی توسعه سیاسی و اقتصادی کمک کرده است یا به پسرفت کشور.
شاید با تحلیل بر اساس این چارچوب به این نتیجه برسیم که قبل از ورود به دعواهای سیاست داخلی، اولویت اول هر نیروی دموکراسی خواه و توسعه گرایی، برداشته شدن تحریم ها خواهد بود. اثر این تحریم ها و برداشته شدن تحریم ها بر بازتر شدن فضای انتخابات چه خواهد بود؟ آیا با این منطق تحلیلی نورث، تحریم انتخابات می تواند به بازتر شدن حلقه انحصار سیاسی کمکی کند؟ داشتن یک چارچوب تحلیلی قابل اتکا که بر اساس مطالعات علمی روشمند فردی که برنده نوبل اقتصاد بوده است، کمک می کند که دوباره به این پرسش ها و امثال آن ها برگردیم و بتوانیم از بن بست عملی خارج شویم.
اصول حاکم بر گذار به جامعه دسترسی باز و ایجاد جامعه رقابتی به جای جامعه انحصاری
در این جا می خواستم از شما در مورد مراحل مختلف گذار و تمایز بین نظام های دسترسی باز و نظام های دسترسی بسته بپرسم. نورث شرایط گذار را چگونه می بیند؟
با کمی سادهسازی میتوان گفت نظریه نورث در مورد گذار بیان میکند که چرا (و تحت چه شرایطی) قدرت حاکم بر جامعه، خود دست به اصلاحاتی میزند که در وهله اول باعث افزایش سود نخبگان قدرتمند حاکم بر جامعه میشود ولی در طولانی مدت حاکمیت قانون، پاسخگویی حکومت و شایستهسالاری را به همراه میآورد.
در وهله اول، هر عضو قدرتمندان حاکم کنترل انحصاری بر منابع یا فعالیتهایی خاص را در اختیار دارد و با ایجاد محدودیت برای ساخت سازمانها توسط افراد دیگر جامعه از رانتهای حاصل از این فعالیتها حفاظت میکند و در واقع همین رانتهای اقتصادی هستند که باعث انسجام جوامع اولیه میشوند. نورث این شکل از حکومت را دولت طبیعی (نظامهای با دسترسی محدود مردم به امکانات سیاسی ازجمله تشکلیابی و مناصب سیاسی) مینامد زیرا حاصل واکنش طبیعی جوامع بشری به تهدید خشونت بوده است. در دولتهای طبیعی این حقوق فرادستان است که حقوق مالکیت و نظامهای حقوقی را تبیین میکند. همه دولتهای طبیعی، تجارت را کنترل میکنند و دسترسی به قالبهای سازمانی را محدود میسازند.
در این نظریه، ویژگی محوری گذار به نظامهای دسترسی باز (کشورهای با شرایطی مشابه با کشورهای توسعه یافته دموکراتیک)، گسترش مبادله غیرشخصی بین فرادستان است. نظامهای بسته در همه جوامع به مبادله شخصی، روابط شخصی و تعهدات شخصی متکی هستند. تا زمانی که شرایط آستانه ای خاصی برقرار نشود، مبادله غیرشخصی بین فرادستان در یک نظام بسته از حدودی اولیه گسترش پیدا نمیکند. این شرایط آستانه ای حاکمیت قانون برای فرادستان، ایجاد قالبهای دائمی سازمانها برای قدرتمندان حاکم، و کنترل سیاسی بر نظامیان هستند.
این شرایط آستانهای باعث افزایش مبادلات غیرشخصی میشوند و این امر خود دسترسی به نهادهایی را که از مبادله غیرشخصی حمایت میکنند، افزایش میدهد. وقتی فرادستان این پیشرفتها را به نفع خود تلقی کنند، دولت طبیعی انگیزه پیدا خواهد کرد تا دسترسی را افزایش دهد. به همین صورت نیز مبادله غیرشخصی بین قدرتمندان حاکم، انگیزههایی برای گسترش سازمانهای مورد حمایت دولت در جهت شمول افراد غیرفرادست ایجاد میکند. برای اینکه تمایل دولت طبیعی به ایجاد انحصار خنثی شود، فرادستان باید از افزایش دسترسی سود ببرند.
درنهایت بهرغم اینکه انگیزه قدرتمندان حاکم که جامعه را بهسوی شرایط آستانهای و دسترسی باز هدایت میکنند، ممکن است به منظور دستیابی به منافع بیشتر باشد، اما این گذار در نهایت به تولید ثروت بیشتر، نهادها و سازمانهای اقتصادی و سیاسی کارآمدتر و شمول بخشهای بیشتری از جامعه در رقابتهای سیاسی و اقتصادی منجر میشود و همچنین به کاهش ظرفیت خشونت و رانت در جامعه کمک میکند. چالش اساسی در این چارچوب نظری را میتوان یافتن مسیر منحصر بهفرد هر جامعه برای فراهمساختن شرایط رسیدن به آستانههای گذار دانست.
درواقع، نورث و همکارانش نوعی ساختار تولید اقتصادی و سرمایهگذاری خاص را توصیف میکنند که بستر حمایت قدرتمندان حاکم از قواعد شمولگرا در بازارهای سیاسی و اقتصادی را فراهم میسازند. مطابق با تحلیل نورث، یک نظام دموکراتیک پایدار میتواند بر بستر چنین ساختی بنا شود. این چارچوب مفهومی توضیح میدهد که ساختار انگیزشی مشخصی باعث میشود که قدرتمندان حاکم (که منابع مختلف قدرت و ثروت جامعه را به شکل انحصاری در اختیار دارند) انگیزه یابند یک بازار رقابتی کارآمد همراه با قوانین مشخص برای همه عاملان ایجاد کنند که ورود به این بازار برای همه افراد جامعه امکانپذیر است و بهتدریج رقابت برای بهرهوری بالاتر جای انحصار را میگیرد.
نورث سپس نشان میدهد که شکلی از تولید اقتصادی که آنها توصیف میکنند، ذی نفعان قدرتمندی برای باز شدن فضای سیاسی و تخصیص منابع سیاسی به شکلی دموکراتیک ایجاد میکند. در این حالت، قواعد دموکراتیک پایدار خواهند ماند. آنها یعنی نورث، واینگاست و آلیس توضیح میدهند که اگر زیرساختهای اقتصادی دموکراسی فراهم نباشند، روبنای حقوقی دموکراسی نیز پایدار نخواهد بود و به راحتی فرومیریزد.
با چنین نظریه تغییری، برخی از بحث های امروز ما در مورد دموکراسی و توسعه به تعلیق درمی آیند، برخی بحث ها اولویت می یابند و برخی مسائل جدید نیز به میدان نظر وارد می شوند. به عنوان مثال، حالا از خود می پرسیم استراتژی نیروهای توسعه گرا و دموکراسی خواه برای حمایت یا قطع حمایت از تولید داخلی فولاد، خودرو یا لوازم خانگی چیست؟ اولویت های این نیروها برای تغییر در نظام یارانه ای کشور چیست؟ حالا تصویر دموکراسی خواهی کمی پیچیده تر می شود و نمی توان آن را با سنجه های ساده تری مثل تعداد تشکل های دانشجویی فعال، رسوایی های جناحی در مبارزه موردی با فساد یا تعداد اعتراضات خیابانی سنجید. در این تصویر پیچیده تر باید تلاش کنیم با ابزارهای علمی اقتصاد نو نهادگرا نوعی استراتژی عملی تنظیم کنیم که به ما می گوید دخالت یا عقب نشینی در کدام نقطه از اقتصاد چه تاثیری بر ساختار ذی نفعان قدرتمند خواهد گذاشت و می تواند اثرات پایدار توسعه ای داشته باشد و این تاثیرات چطور می تواند به عنوان مثال به آزادی رسانه ها کمک کند.
بیشتر بخوانید: