اصغر فرهاد گفته که به دلیل سانسور، دیگر در ایران فیلم نخواهد ساخت. این خبر غمانگیز بیش از آن که تصمیم فرهادی باشد به نظرم یک اجبار است. سال گذشته، چند ماه پس از شکایت آزاده مسیحزاده از اصغر فرهادی با اتهام برداشت او از مستندش در فیلم «قهرمان»، سکوت فرهادی و شکایت متقابل وکیلش از خانم مسیحزاده، همراه با اعتراضهایی از سوی افکار عمومی بابت لحن و ادبیات او در حرفهایی که در جشنوارۀ کن زده بود، فضایی بهشدت پرتنش و غبارآلود علیه فرهادی در ایران ساخت.
هوشنگ گلمکانی، روزنامهنگار، مترجم و کارگردان سینما در فیلم امروز نوشت: در گرماگرم همان بحثها، خبرنگار یکی از سایتها مصاحبۀ مفصلی با من کرد که این تیتر برایش انتخاب شده بود: «فرهادی در ایران تمام شده است.» و اگر متن مصاحبه خوانده میشد، توضیح داده بودم با این شرایط، اصغر فرهادی دیگر امکان فیلم ساختن در ایران ندارد.
آن مصاحبه که سعی کرده بودم در آن منصف و بیطرف باشم، حاوی این دریغ و حسرت هم بود که وضعیتی پیش آمده تا ابر و ماه و خورشید و فلک (برخی آگاهانه و برخی تقدیری) در کار باشند تا فیلمساز درخشان و بااستعداد ما از سرزمین خود رانده شود. جدا از خطاهای کوچک خود او در آن غائله که منجر به چنین ضایعه بزرگی شد، این ماجرا تمثیلی از واقعیتی است که مجموعۀ شرایط (که شرح جزییاتش بسیار مفصل است) تاب تحمل آدمهایی در اندازههای او را ندارد.
ساعتی پس از انتشار آن مصاحبه در فضای مجازی، فرهادی پیامی گلایهآمیز و کنایی از آن سوی آبها برایم فرستاد با این مضمون که «تمام شدن یک هنرمند در سرزمینش را تاریخ مشخص میکند، نه منتقدان.» یک همچو چیزی. حدس زدم که فقط تیتر مصاحبه را دیده. در جواب نوشتم: «مصاحبه را خواندهای؟» ساعتی بعد، این بار تماس گرفت و گفت کسی فقط تیتر مصاحبه را برایش فرستاده و بعد که خود مصاحبه را خوانده متوجه منظورم شده. آن روز و روز بعد چند مکالمۀ نسبتا طولانی داشتیم. توضیحاتی دربارۀ ماجرا داد که هرچند برخی از جزییاتش روشنگر بود، اما مجموعهاش برای توجیه ارتکاب آن اشتباه کوچک متقاعدم نکرد؛ این که دادن حقی هرچند اندک به خانم مسیحزاده میتوانست از چنین بهمن عظیمی جلوگیری کند. قرار گذاشتیم در گفتوگویی برای انتشار، او که در تمام آن مدت سکوت کرده بود حرفهایش را بزند، اما بعد انگار از این تصمیم منصرف شد.
فارغ از رأی دادگاه بدوی (دادگاه تجدید نظر رأی داد؟)، گزارش بیسابقه و خیلی مفصل مجلۀ «نیویورکر» موضوع فرهادی را وارد فاز دیگری کرد و حالا به نظرم میرسید که اعتبار بینالمللی او هم در مخاطره قرار گرفته است. تحلیل پارسالم که «فرهادی در ایران تمام شده» طبعا یک پیشگویی بود که حالا فرهادی خودش آن را تبدیل به خبر کرده است. متأسفم که پیشگوییام درست بود. حالا باید خیال خیلیها راحت شده باشد. پیشبینی دیگرم (که امیدوارم این بار اشتباه باشد) این است که او اعتبار گذشتهاش را در غربت نخواهد داشت. دریغ و افسوس. متأسفانه شاید بعد از این در یاد کردن از او بگوییم: روزی روزگاری اصغر فرهادی…