عبور از خطوط قرمز جنگ

عبور از خطوط قرمز جنگ

حملات تروریستی اسرائیل که منجر به شهادت اسماعیل هنیه در خاک ایران و فؤاد شکر در خاک لبنان شد، پیامی روشن داشت که این رژیم از خطوط قرمز شروع جنگ منطقه‌ای گذشته است.

به گزارش مجله آنلاین، سعید احدیان ؛  دستیار سیاسی و رسانه‌ای رئیس مجلس شورای اسلامی در یادداشتی در همشهری نوشت: منطقی‌ترین پاسخ برای جلوگیری از جنگ منطقه‌ای، مطابق استدلال‌هایی که عرض خواهد شد، این است که ما نیز از خطوط قرمز جنگ منطقه‌ای با درگیرکردن مستقیم پشتیبان اصلی این کشور یعنی آمریکا بگذریم. می‌دانم ممکن است فکر کنید این یک تحلیل احساسی است، اما شاید بعد از خواندن نکات ذیل، عقلانی‌بودن این تحلیل روشن شود:
۱-حمله به کنسولگری ایران در خاک سوریه با واکنش عملیات وعده صادق روبه‌رو شد و مفهوم دیپلماتیک نظامی آن این بود که اولا ایران هیچ تعرضی را به خاک خود تحمل نمی‌کند، ثانیا توان ضربه کاری‌زدن به عمق سرزمین‌های اشغالی را دارد. هنگامی که در چنین معادله‌ای رژیم صهیونیستی همزمان یکی از مهم‌ترین فرماندهان حزب‌الله را در خاک لبنان و اسماعیل هنیه را در عمق خاک ایران شهید می‌کند، هیچ معنایی ندارد جز اینکه خطوط قرمزی را شکسته که کمترین تبعات آن می‌تواند ورود به جنگ منطقه‌ای باشد؛ مخصوصا که اسماعیل هنیه فرمانده عملیاتی نبود و مسئول مذاکره و توافق بود. اما دلیل چنین تصمیم حساسی چه می‌تواند باشد؟
۲-به‌نظر می‌رسد یکی از دو احتمال یا ترکیبی از دو احتمال می‌تواند دلیل چنین تصمیمی باشد؛ اول اینکه این رژیم به معنی واقعی در میدان به بن‌بست کامل خورده ‌و هر راهی را پیش‌گرفته به شکست قطعی رسیده است.
این فقط یک ادعا  برای توجیه افکارعمومی داخل نیست بلکه یک واقعیت قطعی میدانی است که متاسفانه ما در فضای رسانه‌ای کمتر به آن پرداخته‌ایم و مجال تبیین کامل آن نیز اکنون نیست، اما به‌طور خلاصه می‌توان گفت که موجودیت و بقای این رژیم بر چند اصل امنیتی استوار است(جنگ در خارج از سرزمین خود، توانایی قابل اتکای اطلاعاتی، توان غیرقابل خدشه گنبد آهنین و دیوار غیرقابل نفوذ حائل)  که همه آنها در عملیات طوفان‌الاقصی فروریخت و برای احیای دوباره آن اجزای این رژیم چاره‌ای نداشت جز اینکه به افکار عمومی داخلی خود بگوید ما حماس را حذف می‌کنیم، زندانیان خود را با اقتدار(نه با توافق) آزاد می‌کنیم، غزه را آنگونه که خود می‌خواهیم اداره می‌کنیم و روابط خود با کشورهای اسلامی و عربی دنیا را احیا می‌کنیم. امروز بعد از ۳۰۰ روز نه‌تنها در همه اینها به‌طور کامل شکست خورده، بلکه اولا با عملیات وعده صادق بحران بقا برای این رژیم در وضعیت بسیار خطرناک‌تری نیز قرار گرفته ‌و ثانیا مجبورشدن به پذیرش توافق برای آزادی اسرا به معنی شکست کامل این رژیم برای بازگرداندن ذهنیت اقتدار به ساکنان این سرزمین‌ها محسوب می‌شود. خلاصه تک‌جمله‌ای این تحلیل این است که اسرائیل چیزی برای از دست دادن ندارد، چون موجودیتش در معرض خطر جدی است؛ مگر آنکه سطح درگیری را چنان بالا ببرد که جنگ منطقه‌ای آغاز شود.
۳- دلیل دوم این است که پاسخ‌های هوشمندانه ایران، به اندازه‌ای بوده است که بازدارنده باشد اما بهانه‌ای نیز برای افزایش سطح درگیری  ندهد که خود نشان می‌دهد ایران دنبال افزایش سطح درگیری نیست. همین گزاره، این‌ بار منفی را ایجاد کرده ‌که پاسخ‌های بعدی ایران احتمالا برای رژیم صهیونیستی قابل هضم خواهد بود، لذا ریسک‌پذیری این رژیم را برای عملیات شهادت رهبرحماس بسیار بالا می‌برد.
۴-  اینجا ضروری است اتفاق بسیار مهمی را که نقش کاملا حیاتی در چنین تصمیمی بازی کرد، بیان کنیم و آن دعوت نتانیاهو در مجلس نمایندگان آمریکا و تشویق رسمی و علنی او بود. بر همگان روشن است که نتانیاهو در فلسطین اشغالی به‌عنوان مسئول شکست محسوب شده و در بدترین وضعیت خود قرار دارد. در فضای بین‌المللی نیز منفورترین چهره بین‌المللی محسوب می‌شود و همین چند روز قبل آخرین توافق برای آتش‌بس  را که خود اعلام کرده بود، رد کرده است. در  چنین شرایطی، حمایت علنی دولت و مجلس ایالات متحده از نتانیاهو، حمایت از تمامی اقدامات ماجراجویانه او تلقی می‌شود و روشن است که از قبل درباره این اقدامات با دولت آمریکا هماهنگی‌های لازم را کرده است. خلاصه آنکه ناممکن است نتانیاهو بدون هماهنگی با حامی خود وارد چنین ریسک بزرگی شود. اما با توجه به اینکه موجودیت آمریکا مثل اسرائیل به خطر نیفتاده است و چیزی برای از دست دادن دارد، پس چرا حاضر شده ‌وارد چنین بازی خطرناکی شود؟ پاسخ این است که تحلیل آمریکا این است که ایران وارد جنگ منطقه‌ای نمی‌شود.
۵- در چنین شرایطی پاسخ ایران چه می‌تواند باشد که بتوان مراقبت کرد تا وارد جنگ منطقه‌ای نشویم. برای جواب از یکی از الگوهای نظریه بازی‌ها به نام بازی بزدل استفاده می‌کنیم.  این الگو از حرکت دو خودرو به سمت یکدیگر الهام گرفته است که هر طرف از ترس برخورد زودتر فرمان خودرو را بچرخاند، بازنده است. در این الگو ملاک تصمیم طرفین نترسیدن خودشان و ترساندن طرف مقابل است و هر طرف اگر احساس کند طرف مقابلش ترسیده، برای پیروزی کامل با سرعت بیشتر حرکت خواهد کرد تا برنده و طرف مقابل بازنده کامل شود. در این الگو تنها راه توافق این است که دو طرف در یک لحظه با هم عقب‌نشینی کنند تا هیچ کس بازنده محسوب نشود و این موقعیت زمانی اتفاق می‌افتد که دو طرف اطمینان کنند، طرف مقابلشان از برخورد ترسی ندارد و البته هزینه برخورد نیز برای هر دو طرف بالا محسوب شود.  به‌نظر می‌رسد رژیم صهیونیستی و آمریکا الان وسط الگوی بازی بزدل با ما هستند و بر این اعتقادند که ما از افزایش تنش پرهیز داریم. لذا ما اگر بخواهیم آنها را مجبور به کنترل تنش کنیم، باید آنها را مطمئن کنیم در عین حالی که دنبال افزایش تنش نیستیم، اما از افزایش تنش نیز نخواهیم ترسید بنابراین اگر ما واکنشی مشابه گذشته نشان دهیم در عمل آنها را تشویق می‌کنیم  که با سرعت بیشتری به سمت ما حرکت کنند و اقدامات تنش‌زای خود را گسترش دهند و این چرخه تا جایی ادامه پیدا خواهد کرد که دیگر جایی برای خودداری باقی نمی‌ماند لذا ما اگر بخواهیم از جنگ جلوگیری کنیم، راهی نداریم جز اینکه پاسخ عبور از خطوط قرمز جنگ منطقه‌ای را با عبور از خطوط قرمز آنها بدهیم. به‌عبارت خلاصه برای جلوگیری از جنگ باید از جنگ استقبال کرد.
۶- اما همانطور که ذکر شد بقای اسرائیل به خطر افتاده و چندان چیزی برای از دست‌دادن ندارد. حتی بر اساس نظرسنجی‌ها اکثریت ساکنان فلسطین اشغالی معتقد به حمله پیش‌دستانه هستند. اما آمریکا با توجه به انتخابات پیش‌رو، اتفاقا در شرایط آسیب‌پذیری قرار دارد، لذا واکنش ما باید بیش از اسرائیل بر آمریکا تمرکز داشته باشد که حتما از افزایش تنش نگران است و خیلی زود مجبور می‌شود حمایت خود از اسرائیل را کاهش دهد و اسرائیل را مجبور به تنش‌زدایی کند. ضمن آنکه ارتش  آمریکا در منطقه  پخش است و بسیار آسیب‌پذیرتر از اسرائیل در سرزمین‌های اشغالی است.
  خلاصه آنکه امروز در موقعیتی هستیم که ترسیدن مساوی ورود به جنگ است و باید با قدرت به آمریکا به‌صورت عملی نشان دهیم که اشتباه بزرگی کرده که از اسرئیل برای تجاوز به خاک ما حمایت کرده است.
انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا