
معرفی فیلم ولگرد (The Rover)
«ولگرد (The Rover)» فیلمی استرالیایی محصول سال ۲۰۱۴ به کارگردانی دیوید می شد است که با فضایی پادآرمان شهری و ژانر درام-جنایی، به عمق ماهیت انسان در شرایط فروپاشی اجتماعی می پردازد. این اثر سینمایی، با روایت داستانی تلخ و پرتعلیق، مخاطب را به سفری در بیابانی بی رحم و بی قانون دعوت می کند؛ جایی که مفهوم بقا با خشن ترین شکل خود روبرو می شود و جستجو برای معنا در میان ویرانی ها شکل می گیرد.
فیلم ولگرد نه تنها یک روایت ساده از انتقام یا تعقیب و گریز نیست، بلکه تفکربرانگیز و عمیق است. دیوید می شد، که پیش تر با ساخت قلمرو حیوانات (Animal Kingdom) توانایی خود را در به تصویر کشیدن درام های روانشناختی با رگه های خشونتی واقع گرایانه ثابت کرده بود، در این اثر نیز امضای خاص خود را به نمایش می گذارد. او با بهره گیری از مناظر خشک و بی جان استرالیا، بستری منحصربه فرد برای کشف مرزهای انسانیت در موقعیت های افراطی فراهم می آورد. حضور بازیگران توانمندی چون گای پیرس و رابرت پتینسون، به عمق و تأثیرگذاری این اثر می افزاید و ولگرد را به تجربه ای ماندگار برای علاقه مندان به سینمای متفکرانه تبدیل می کند.
مشخصات فنی فیلم ولگرد (The Rover): اطلاعات کلیدی
فیلم ولگرد با ساختاری حساب شده و جزئیات دقیق فنی، تلاشی هوشمندانه برای خلق یک دنیای پادآرمان شهری باورپذیر است. در ادامه، به مشخصات کلیدی این فیلم اشاره شده که درک بهتری از چارچوب و ابعاد تولید آن به دست می دهد.
مشخصه | توضیحات |
---|---|
نام کامل | ولگرد (The Rover) |
سال تولید | 2014 |
کشور سازنده | استرالیا |
ژانر | درام، جنایی، پادآرمان شهری (Post-Apocalyptic) |
کارگردان | دیوید می شد (David Michôd) |
نویسنده | دیوید می شد (بر اساس داستانی از دیوید می شد و جوئل اجرتون) |
بازیگران اصلی | گای پیرس (در نقش اریک)، رابرت پتینسون (در نقش رینولدز)، اسکوت مک نری، آنتونی هیز |
مدت زمان | 103 دقیقه |
امتیاز IMDb | 6.4/10 (تا تاریخ 2024/07/20) |
امتیاز Rotten Tomatoes | 66% (از 189 نقد، تا تاریخ 2024/07/20) |
امتیاز Metacritic | 64/100 (از 43 نقد، تا تاریخ 2024/07/20) |
این اطلاعات پایه، زمینه را برای ورود به تحلیل عمیق تر ابعاد روایی و بصری فیلم ولگرد فراهم می آورد.
خلاصه داستان: مسیر بی بازگشت انتقام
فیلم ولگرد در آینده ای نزدیک روایت می شود؛ ۱۰ سال پس از فروپاشی بزرگ اقتصادی که نظم اجتماعی را در هم شکسته و استرالیا را به بیابانی بی آب وعلف و بی قانون تبدیل کرده است. در این دنیای بی رحم، معادلات قدرت تغییر یافته و بقا تنها هدف است. در چنین فضایی، شخصیت اصلی فیلم، اریک (با بازی گای پیرس)، مردی مرموز و تلخ کام است که همه چیزش را از دست داده و دیگر چیزی برای باختن ندارد. زندگی او در سکوت و انزوا می گذرد تا اینکه روزی، آخرین دارایی اش، یعنی ماشینش، توسط یک باند سارق فراری به سرقت می رود. این سرقت، جرقه ای می شود برای آغاز یک سفر انتقام جویانه و بی بازگشت.
اریک بی درنگ به تعقیب سارقان می پردازد. در این مسیر، او با رینولدز ملقب به ری (با بازی رابرت پتینسون) روبرو می شود؛ جوانی ساده لوح و آسیب پذیر که برادر یکی از سارقان است و توسط آن ها در بیابان رها شده است. اریک با هدف یافتن سارقان و بازپس گیری ماشینش، ری را وادار به همراهی می کند. این رابطه اجباری، محور اصلی روایت فیلم ولگرد را تشکیل می دهد و آن ها را در مسیر بیابان های خشک و ایستگاه های بین راهی خطرناک قرار می دهد. در طول این سفر، مرزهای اخلاقی کمرنگ می شوند و هر دو شخصیت مجبور به اتخاذ تصمیماتی می شوند که ماهیت انسانی شان را به چالش می کشد. هدف اریک از بازپس گیری ماشین، در ابتدا ساده به نظر می رسد، اما به تدریج آشکار می شود که چیزی فراتر از یک وسیله نقلیه، او را به این مسیر بی رحم کشانده است. او به دنبال نوعی رستگاری یا حداقل، پایان دادن به درد و رنج درونی خود است، حتی اگر این رهایی از طریق خشونت و انتقام به دست آید.
تحلیل عمیق: چرا ولگرد چیزی فراتر از یک داستان انتقام است؟
فیلم ولگرد علی رغم ظاهر ساده اش، اثری پیچیده و چندلایه است که به مضامین عمیق انسانی می پردازد. این فیلم از چارچوب یک داستان انتقام جویانه فراتر رفته و به کنکاشی در روانشناسی شخصیت ها، جامعه پسافروپاشی و ماهیت خشونت تبدیل می شود.
فضاسازی و اتمسفر: بیابان به مثابه یک شخصیت
یکی از قدرتمندترین عناصر در فیلم ولگرد، فضاسازی بی نظیر آن است. بیابان های خشک و بی جان استرالیا، صرفاً یک پس زمینه نیستند؛ آن ها خود به یک شخصیت دراماتیک تبدیل می شوند که بر سرنوشت و روان شخصیت ها تأثیر می گذارند. کارگردان، دیوید می شد، از این مناظر گسترده و خالی برای القای حس تنهایی، ناامیدی و بی قانونی بهره می برد. نماهای باز و طولانی از افق های بی پایان، عظمت و بی تفاوتی طبیعت را در مقابل ناچیزی انسان در این دنیای متلاشی شده، به نمایش می گذارند.
پالت رنگی فیلم عمدتاً شامل طیف های خاکستری، قهوه ای و رنگ های خاکی است که حس فرسودگی، زوال و خشکی را تقویت می کند. نورپردازی طبیعی و خشن صحرا، بر جزئیات بصری مانند لباس های کهنه، وسایل نقلیه فرسوده و خرابی های پراکنده در جاده ها تأکید می کند و به باورپذیری دنیای پسافروپاشی کمک شایانی می کند. این فضاسازی به قدری قدرتمند است که بیننده را در اتمسفر خشن و بی رحم فیلم غرق می کند و حس خفقان و استرس را به او منتقل می سازد. بیابان، استعاره ای است از پوچی و بی معنایی که پس از فروپاشی، جهان را فرا گرفته و آینه ای از درون آشوب زده شخصیت هاست.
شخصیت پردازی: اریک و رینولدز، دو روی یک سکه
قلب تپنده فیلم ولگرد، پویایی پیچیده و ظریف میان دو شخصیت اصلی آن، اریک و رینولدز است. این دو، علی رغم تفاوت های آشکار، به نوعی مکمل یکدیگر عمل می کنند و هر کدام لایه های پنهانی از انسانیت و خشونت را بازنمایی می کنند.
اریک (گای پیرس): زخم های پنهان یک بازمانده
اریک، با بازی بی نظیر گای پیرس، تجسمی از خشم فروخورده و دردی عمیق است. او مردی ساکت، مرموز و بسیار خشن است که انگیزه هایش در ابتدا نامشخص به نظر می رسد. پیرس با کمترین دیالوگ و از طریق حرکات فیزیکی، نگاه ها و حالات چهره، شخصیتی را خلق می کند که زخم های گذشته اش بر چهره و وجودش حک شده است. اریک بیش از آنکه یک قهرمان یا حتی ضدقهرمان سنتی باشد، یک موجود غریزی است که تنها با هدف مشخصی به پیش می رود؛ اما این هدف فراتر از یک ماشین است. او به دنبال معنایی است که در پس فروپاشی جهانش از دست رفته و ماشینش تنها نماد کوچکی از آن معناست. ماهیت واقعی درد او تا انتهای فیلم فاش نمی شود، اما حضور سنگین و مالیخولیایی او، بیننده را به تأمل وا می دارد.
رینولدز (رابرت پتینسون): معصومیت در دل تباهی
رینولدز یا ری، با اجرای خیره کننده رابرت پتینسون، نقطه مقابل اریک است. ری جوانی ساده لوح، آسیب پذیر و تا حدی کندذهن است که در این دنیای بی رحم جایی ندارد. بازی پتینسون در این نقش، تحسین گسترده ای را به همراه داشت و نشان داد که او فراتر از نقش های محبوب قبلی اش، توانایی ایفای شخصیت های پیچیده و متفاوت را دارد. ری از نظر ذهنی دچار چالش است و این موضوع او را در موقعیتی آسیب پذیرتر قرار می دهد. او نمادی از معصومیت از دست رفته و انسانیت شکننده ای است که در دل تباهی جامعه پسافروپاشی، هنوز کورسویی از امید و دلسوزی را حفظ کرده است. تضاد میان نگاه معصومانه او و خشونت جاری در محیط، به عمق دراماتیک فیلم می افزاید.
پویایی یک رابطه نامتعارف
رابطه میان اریک و ری، هسته اصلی درام فیلم ولگرد است. این رابطه از یک گروگان گیری اجباری آغاز می شود، اما به تدریج تکامل می یابد و به نوعی همبستگی اجباری یا حتی وابستگی دوجانبه تبدیل می شود. اریک از ری به عنوان ابزاری برای رسیدن به هدفش استفاده می کند، اما در طول مسیر، نشانه هایی از دلسوزی و مراقبت (هرچند کمرنگ) از او به نمایش می گذارد. ری نیز با وجود ترس اولیه، به تدریج به اریک وابسته می شود و او را تنها پناهگاه خود در این دنیای بی رحم می یابد. این پویایی پیچیده، به بیننده امکان می دهد تا لایه های انسانی پنهان در هر دو شخصیت را کشف کند و به درک عمیق تری از پیام فیلم درباره انسانیت در شرایط افراطی دست یابد.
کارگردانی دیوید می شد: خشونت آرام و تفکربرانگیز
دیوید می شد در ولگرد، امضای خاص کارگردانی خود را به نمایش می گذارد: رویکردی واقع گرایانه و تلخ به خشونت که فانتزی گرایی را کنار می گذارد. او از سکوت، نماهای بلند و ریتم کند برای ایجاد تعلیق و تمرکز بر جزئیات روانشناختی شخصیت ها بهره می برد. خشونت در فیلم ولگرد نه برای هیجان انگیزی، بلکه برای نشان دادن پیامدهای مخرب اعمال و وضعیت بی قانونی جامعه به کار می رود. این خشونت، ناگهانی و تأثیرگذار است، نه نمایشی و گلادیاتوری.
می شد به روانشناسی شخصیت ها و پیامدهای درونی اعمال آن ها بیش از اکشن بیرونی اهمیت می دهد. این رویکرد، یادآور فیلم قبلی او، قلمرو حیوانات (Animal Kingdom) است که در آن نیز به بررسی دقیق و بدون قضاوت خانواده ای جنایتکار می پرداخت. در ولگرد نیز، می شد از قضاوت کردن شخصیت ها اجتناب می کند و به بیننده اجازه می دهد تا با دیدن اعمال و واکنش های اریک و ری، به درک خود از ماهیت آن ها برسد. این سبک، فیلم را به اثری تفکربرانگیز تبدیل می کند که در ذهن مخاطب باقی می ماند.
موسیقی متن و طراحی صدا: سمفونی ناامیدی
موسیقی متن فیلم ولگرد که توسط آنتونی پارتوس ساخته شده، نقشی حیاتی در فضاسازی و القای حس اضطراب و عدم آرامش ایفا می کند. موسیقی مینیمال و گاه آزاردهنده، با استفاده از نت های کشیده و صداهای نامتعارف، حس تنهایی و ناامیدی را تشدید می کند. این موسیقی، کمتر جنبه ملودیک دارد و بیشتر به عنوان یک لایه اتمسفریک عمل می کند که تنش های درونی و بیرونی فیلم را منعکس می سازد.
علاوه بر موسیقی، طراحی صدا در ولگرد از اهمیت ویژه ای برخوردار است. صداهای محیطی، مانند صدای باد در بیابان، صدای شن های روان و به خصوص صدای وزوز مگس ها در سکانس های مختلف، به طرز ماهرانه ای به کار گرفته شده اند. این صداها، نه تنها حس واقع گرایی و بی رحمی محیط را تقویت می کنند، بلکه به نمادی از پوسیدگی و زوال در دنیای فیلم تبدیل می شوند. صدای مگس ها، که در فرهنگ عامه با تباهی و مرگ مرتبط است، حس خفقان، بیماری و بی تفاوتی مرگ را به بیننده منتقل می کند. ترکیب هوشمندانه صدا و تصویر، به القای حس استرس، ناامیدی و فضایی بی رمق کمک می کند و ولگرد را به یک تجربه حسی تمام عیار تبدیل می کند.
مضامین اصلی: لایه های پنهان ولگرد
فیلم ولگرد فراتر از یک داستان ساده، به بررسی چندین مضمون عمیق می پردازد که آن را به اثری تفکربرانگیز تبدیل می کنند.
انتقام و پوچی آن
در هسته داستان ولگرد، مفهوم انتقام قرار دارد؛ اما فیلم به سرعت نشان می دهد که این انتقام، آن چیزی نیست که در ابتدا به نظر می رسد. اریک به دنبال ماشینش است، اما در واقع به دنبال پایانی برای درد درونی و بی پناهی خود می گردد. فیلم به این پرسش اساسی می پردازد که آیا انتقام می تواند آرامشی به ارمغان آورد یا تنها شخصیت ها را در دایره ای بی پایان از خشونت و پوچی گرفتار می کند؟ با فاش شدن دلیل واقعی اهمیت ماشین برای اریک در انتهای فیلم، مشخص می شود که هدف او فراتر از یک عمل سطحی انتقام جویانه است و به نوعی به دنبال رهایی از بار سنگین گذشته است. این رهایی، نه از طریق خشونت، بلکه از طریق نوعی پاکسازی روحی به دست می آید که خود پوچی انتقام را برجسته می کند.
انسانیت و بقا
یکی از اصلی ترین سوالاتی که ولگرد مطرح می کند این است که چه چیزی از انسانیت در شرایط افراطی فروپاشی اجتماعی و اخلاقی باقی می ماند؟ در دنیایی که قانون و اخلاق وجود ندارد، انسان ها تا کجا می توانند برای بقا پیش بروند و چه خطوط قرمزی را زیر پا می گذارند؟ فیلم نشان می دهد که حتی در این شرایط نیز، کورسوی امید به رستگاری، مراقبت و ارتباط انسانی (هرچند ناخواسته) می تواند وجود داشته باشد. رابطه اریک و ری، نمادی از این کشمکش میان غریزه بقا و نیاز به ارتباط انسانی است.
فروپاشی اجتماعی و اخلاقی
ولگرد تصویری هولناک از جامعه ای ارائه می دهد که در آن قوانین، مرزهای اخلاقی و حتی ارزش های بنیادین انسانی از بین رفته اند. جهان پس از فروپاشی، مکانی بی رحم و بی رحمانه است که در آن، دارایی ها به ارزشمندترین چیز تبدیل شده اند و برای آن ها می توان جان گرفت و جان داد. ایستگاه های بین راهی و سکونت گاه های پراکنده، نشان دهنده نوعی جامعه کوچک و بی نظم هستند که هر گروهی برای خود حکومتی محلی ایجاد کرده است. این فروپاشی، نه تنها اقتصادی، بلکه اخلاقی و روانی است و فیلم به خوبی نشان می دهد که چگونه انسان ها در چنین شرایطی می توانند به پست ترین غرایز خود بازگردند.
تنهایی و انزوا
تم تنهایی و انزوا به شکل عمیقی در سراسر فیلم ولگرد جاری است. هر دو شخصیت اصلی، اریک و ری، به نوعی در دنیای خود تنها هستند؛ اریک به دلیل گذشته دردناک و انتخاب هایش، و ری به دلیل شرایط ذهنی و رها شدن توسط برادرش. بیابان های وسیع و خالی استرالیا، این حس انزوا را تشدید می کنند. شخصیت ها در مواجهه با محیطی بی تفاوت و ساکنان خشن آن، به عمق رنج و تنهایی خود پی می برند. حتی ارتباط ناخواسته ای که میان اریک و ری شکل می گیرد، نمی تواند کاملاً این تنهایی را از بین ببرد، بلکه تنها راهی برای تحمل آن فراهم می کند.
فیلم ولگرد فراتر از یک داستان ساده، به کنکاشی در ماهیت انسانیت، تأثیر فروپاشی اجتماعی و پوچی انتقام در جهانی بی قانون می پردازد.
نکات برجسته و فراموش نشدنی
ولگرد با وجود ریتم کندش، حاوی صحنه ها و لحظاتی است که به دلیل عمق بصری و روایی خود، در ذهن بیننده ماندگار می شوند.
- فضاسازی بصری: نماهای گسترده از بیابان های خشک و آفتاب سوخته استرالیا، که به خودی خود حس انزوا و بی کسی را القا می کنند. ترکیب رنگ های خاکی و خاکستری، محیطی واقع گرایانه و خشن را به تصویر می کشد.
- بازی های قدرتمند: عملکرد گای پیرس در نقش اریک، که با سکوت و نگاه های نافذ، عمق درونی شخصیت را به نمایش می گذارد، و رابرت پتینسون، که با بازی متفاوت و آسیب پذیر خود، کلیشه های نقش های پیشینش را می شکند. پویایی آن ها بر روی پرده سینما، بسیار تأثیرگذار است.
- خشونت خام و واقع گرایانه: صحنه های خشونت در فیلم ولگرد به صورت ناگهانی، بدون جلوه گری و با تأثیر روانی بالا به نمایش درمی آیند که شوک آور و تفکربرانگیز هستند و بر بی رحمی دنیای فیلم تأکید می کنند.
- طراحی صدای هوشمندانه: استفاده از صداهای محیطی، به ویژه وزوز مگس ها در سکانس های کلیدی، برای القای حس زوال و حضور مرگ، بسیار برجسته است و به اتمسفر وهم انگیز فیلم می افزاید.
- دیالوگ های مینیمال اما پرمعنا: فیلم از دیالوگ های کمتری بهره می برد، اما هر کلامی که رد و بدل می شود، از وزن و اهمیت ویژه ای برخوردار است و به عمق شخصیت ها و مضامین فیلم می افزاید.
نقاط قوت و ضعف فیلم (دیدگاه تحلیلی)
مانند هر اثر هنری دیگری، ولگرد نیز دارای نقاط قوت و ضعف خاص خود است که درک آن ها به مخاطب کمک می کند تا با انتظارات درست به تماشای فیلم بنشیند.
نقاط قوت:
- فضاسازی بی نظیر: توانایی فیلم در خلق یک اتمسفر پادآرمان شهری واقعی، خشن و ناامیدکننده، بی شک یکی از بزرگترین دستاوردهای آن است. بیابان به خودی خود به شخصیتی ملموس و تاثیرگذار تبدیل می شود.
- بازی های قدرتمند: عملکرد گای پیرس و به ویژه رابرت پتینسون، فوق العاده است. پتینسون با این نقش، ثابت کرد که توانایی های بازیگری او فراتر از تصورات قبلی است و می تواند در نقش های عمیق و چالش برانگیز بدرخشد.
- کارگردانی حساب شده: دیوید می شد با رویکردی خاص و کنترل شده، فیلمی می سازد که به جای تکیه بر اکشن، به روانشناسی شخصیت ها و پیامدهای خشونت می پردازد و سبک خاص او در تمام صحنه ها مشهود است.
- عمق مضمونی: فیلم به جای ارائه یک داستان سرراست، به کاوش در مفاهیم پیچیده ای چون انسانیت، بقا، انتقام، و فروپاشی اجتماعی می پردازد و بیننده را به تأمل وا می دارد.
- طراحی صدا و موسیقی متن: استفاده خلاقانه از صداهای محیطی و موسیقی مینیمال، به شدت به تقویت اتمسفر و حس اضطراب در فیلم کمک می کند.
نقاط ضعف احتمالی:
- ریتم کند: برای برخی از مخاطبان که به دنبال هیجان و اکشن سریع هستند، ریتم آرام و عمدتاً کند فیلم ممکن است خسته کننده به نظر برسد.
- خشونت صریح و گاهی آزاردهنده: صحنه های خشونت آمیز فیلم، خام و واقع گرایانه هستند و ممکن است برای همه تماشاگران قابل تحمل نباشند. این خشونت، هدفمند است اما می تواند تأثیر روانی سنگینی بر مخاطب بگذارد.
- عدم پاسخگویی به تمام سوالات: فیلم برخی از سوالات را بدون پاسخ رها می کند و به بیننده اجازه می دهد تا تعبیر خود را از برخی جنبه های داستان و شخصیت ها داشته باشد که این موضوع ممکن است برای برخی از مخاطبان رضایت بخش نباشد.
مقایسه با فیلم های مشابه
فیلم ولگرد در ژانر پادآرمان شهری و درام جنایی، اگرچه منحصربه فرد است، اما می توان آن را با برخی آثار شاخص دیگر مقایسه کرد تا جایگاه آن بهتر درک شود:
- مکس دیوانه (Mad Max): اگرچه ولگرد نیز در بیابان های استرالیای پسافروپاشی رخ می دهد، اما از سری فیلم های مکس دیوانه (به خصوص نسخه های قدیمی تر) که بر اکشن و ماشین سواری سریع تمرکز دارند، بسیار متفاوت است. ولگرد بیشتر به سمت درام روانشناختی و بقا تمایل دارد تا هیجان.
- جاده (The Road): این فیلم نیز به مانند ولگرد، تصویری تاریک و بی رحم از دنیای پسافروپاشی ارائه می دهد که در آن بقا و انسانیت در بوته آزمایش قرار می گیرند. هر دو فیلم به خشونت و تنهایی می پردازند، اما ولگرد تمرکز بیشتری بر روانشناسی انتقام و مفهوم مالکیت دارد.
- جایی برای پیرمردها نیست (No Country for Old Men): از نظر لحن و نمایش خشونت سرد و بی تفاوت، می توان شباهت هایی بین ولگرد و شاهکار برادران کوئن یافت. هر دو فیلم با فضایی خشک و خشن، به پیامدهای اجتناب ناپذیر اعمال انسان ها می پردازند و از شخصیت های مرموز و کم حرف بهره می برند.
توصیه نهایی: ولگرد برای چه کسانی توصیه می شود؟
فیلم ولگرد (The Rover) برای تمامی علاقه مندان به سینما توصیه نمی شود، اما برای گروهی خاص از مخاطبان می تواند تجربه ای فراموش نشدنی باشد. این فیلم به کسانی پیشنهاد می شود که به دنبال آثاری عمیق، تفکربرانگیز و با فضایی خاص هستند؛ فیلم هایی که به جای تکیه بر جلوه های ویژه و اکشن بی وقفه، بر روانشناسی شخصیت ها، اتمسفر سنگین و مضامین فلسفی تمرکز دارند. اگر از فیلم هایی با ریتم آرام، دیالوگ های کم و نگاهی واقع گرایانه به خشونت لذت می برید و آماده اید تا در دنیایی بی رحم و بی امید غرق شوید، ولگرد می تواند انتخابی عالی برای شما باشد. این فیلم به خصوص برای طرفداران ژانر پادآرمان شهری که به دنبال روایتی متفاوت و چالش برانگیز هستند، و نیز علاقه مندان به بازی های قدرتمند گای پیرس و رابرت پتینسون، تجربه ای بسیار ارزشمند خواهد بود.
نتیجه گیری
ولگرد (The Rover) بیش از یک فیلم صرفاً سرگرم کننده، اثری هنری و تأمل برانگیز است که جایگاه ویژه ای در سینمای معاصر استرالیا و ژانر پادآرمان شهری دارد. دیوید می شد با خلق دنیایی بی رحم و در عین حال واقع گرایانه، مخاطب را به سفری در اعماق تاریک ترین ابعاد انسانیت دعوت می کند. فیلم با تکیه بر فضاسازی بی نظیر، کارگردانی حساب شده و بازی های درخشان، به ویژه از سوی گای پیرس و رابرت پتینسون، توانسته لایه های عمیقی از مضامینی چون انتقام، بقا، تنهایی و فروپاشی اخلاقی را به تصویر بکشد.
ولگرد ممکن است برای همه مخاطبان دلنشین نباشد، اما قدرت آن در نمایش تصویری بی پرده و بی رحمانه از انسانیت در مواجهه با ناامیدی، انکارناپذیر است. این فیلم، اثری ماندگار و جسورانه است که مدت ها پس از تماشای آن، در ذهن بیننده باقی می ماند و او را به تأمل درباره ماهیت انسان و جامعه ای که می تواند به آن تبدیل شود، وا می دارد. این اثر، نشان دهنده توانایی سینما در فراتر رفتن از روایت های ساده و تبدیل شدن به ابزاری برای کنکاش در پیچیدگی های وجود انسان است.